خلوتکده ای میان ابرها

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

اولین دیدار

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۵ ب.ظ

   فکه فکه فکه

   در سفرهای قبلی ام به این سرزمین عشق قدم نگذاشته بودم و شاید پاکی ام به قداست فکه نبود

   نه اینکه الان که آمدم اندازه ی فکه شده باشم نه! اصلاً

   فقط شاید برای این به این سرزمین عشق قدم گذاشتم

    و دعوت شدم که اتمام حجت شود

    اتمام حجت کنند با من برای منی که ادعای دوستی و عشق به شهیدان را دارم

  .

  .

  .

    در خاک های نرم و رمل فکه قدم برداشتن سخت است نَفَس میخواهد ولی

    نفس نمی خواهد

    باید نفس را ادب کرده باشی و رام تا سرکشی نکند

    نَفَس می خواهی که قدم برداری برای رسیدن به عشق

    خسته می شوی

    سخت میگذرد

    ولی نمیتوانی از زیبایی و سکوت آنجا بگذری

    همه آنجا سکوت میکنند

    هیچ حرف و کلامی رد و بدل نمی شود

    هیچ!

    حتی راوی هم در طول مسیر حرفی نمی زند و خودش بی تاب تر به راه می افتد و جلو می رود

    این خاک ها به تو می گویند:

     آهسته... آهسته...

     آهسته تر بیا... اینجا سرزمین مقدسی است...

   .

   .

   .

    از کنار سید بی تاب قتلگاه شدم

   هر قدم که می گذاشتم نفسم به سختی بالا می آمد...

    بغض تمام وجودم را گرفته بود...

    نَفَس نَفَس...

    بغض بغض...

    در حال انفجار بودم...

    هر قدم که نزدیکتر می شدم به لحظه ی انفجار نزدیکتر میشدم

    و قتلگاه...!

    وقتی که رسیدم نَفَس خوابید! بغض خوابید!

    مثل سکوت قبل از انفجار... و بعد...

    ... انفجار...

   .

   .

   .

   خدایا!

   چه سِری است در این قتلگاه؟!

    چه سِری است در این خاک؟!

   چه سِری است در این مکان مقدس؟!

    خدایا!

    قسمت می دهم به حسین(ع) و یاران حسین(ع)...

     قسمت می دهم به لب تشنگی حسین(ع) و یاران حسین(ع)...

     قسمت می دهم به تشنگی حسین(ع) برای حضور در نزد تو و یاران حسین(ع)...

    ما را حسینی کن...

  

    متأسفانه تاریخ دقیق سفر در دست نیست.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۹
ریحانه بانو

نظرات  (۴)

سلام...
ممنون از حضورتون...
شما رو لینک کردیم...
پاسخ:
سلام
ممنونم به همچنین
سلام...
به روزیم با:
حجاب دستو  پا گیر است...
۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۲:۵۳ غریبه اشنا
سلام 
به روزم
زیبا بود
یا حق
پاسخ:
سلام
ممنونم
۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۸ رها پاک سرشت

آدرس خانه‌اش را پرسیده بودند.
گفته بود: خیابان… کوچه… و ادامه داده بود؛
قرار است نام این کوچه به نام من شود و شد؛
"
کوچه شهید گمنام"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی